آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره

آریان جون

پسرم بزرگ شدی.

دیگه یواش یواش داریم به تولد پسرم نزدیک میشیم.می خوام یه مهمونی خانوادگی با حضور خانواده خودم و شوهرم بدم نمی خوام جشن بزرگ بگیرم.وقتی اریانو ختنه کردیم(4دی 89) بعد اینکه محرم و صفر تموم شد روز 22 بهمن  براش جشن گرفتم و از لطف یکی از اقوام یک دونه عکس یا فیلم از اون روز نداریم.  اما قرار بود امروز بریم کادوی تولدشو بخریم که اونم نشد و حسابی حالم گرفته شد. ولی خوب هنوزم وقت داریم.هنوز یه 10 روزی مونده گل پسرم حق شما محفوظ  را ستی آریانی 6 دندونی شد _پایین سمت راست_       ...
30 شهريور 1390

آریان و بابا امید

سلام این چند روز یه کمی سرم شلوغ بود و وقت نداشتم آپ کنم.خبر خاصی هم نبود.مهمتریناش ایناست که الان میگم: اول از همه آریان دندون پنجمشو در آورد.-پایین سمت چپ- خوشکل  مامان با اینکه اولین دندونشو زود در آورد(درست همون روزی که واکسن شش ماهگیشو زدم)اما تازه 5 دندونی شد.  دو سه روزی هم همراه بابایی صبح ها رفت دریا تا من به کارام برسم.بابایی بهش قول داده که فردا هم ببردش.بابایی قول داده فردا عکسای قشنگ ازش بگیره تا من بذارم براتون.چند روزی دوربین نداشتیم.عمو مرتضی رفته بود مشهد و دوربین ما رو برده بود.امروز هم یه اسباب بازی قشنگ واسه پسرم سوغاتی خرید. حالا پسرم قشنگ راه میره.الهی قربون قدماش برم. آریان جونی دیشب ساعت 3 صبح ب...
29 شهريور 1390

مهمونی

امشب مهمون داشتیم.مادرجون و پدرجون ودایی و خاله زهرا و پریا و خاله سمیه و شوهرخاله های گرام.   امروز صبح وقتی رفتم بازار چنان بارونی گرفت که خیس آب شدم. یه زلزله ده ریشتری هم تو اتاق آریان اومد.وقتی که پریا و آریان تمام اسباب بازی هارو اوردن بیرون و پخش و پلا کردن.البته اونا اسباب بازی ها رو میاوردن و بابا امید باهاشون بازی میکرد. الانم آریان جونم گرفته خوابیده و منم میخوام اتاقشو جابجا کنم. فعلا  ...
23 شهريور 1390

خونه خاله

سلام.من و آریان جونی دو روز بودیم خونه خاله زهرا و جای شما خالی خوش گذشت.آریان گلم از دیدن پریا خیلی خوشحال شد و کلی با پریا بازی کرد . رفتیم خرید و دوتا لباس واسه آریان و یه کمی خرت و پرت واسه خودم خریدیم.البته تو هر مغازه ای که می رفتیم و من میخواستم لباس پرو کنم آریان جان یک آبروریزی میکردند که دیدن داشت.مغازه دارها از گریه های آریانی  تعجب میکردن. این هم عکس آریان در حال تاب بازی که موقع تاب بازی آریان این آهنگ رو همیشه پخش میکنه: قا قا قا قا           قا قا قا قا    و این عکس هم بعد ناهار و کلی کثیف کاری و بعدش هم حمام وقتی گلم خوابید:   تازه دست گل پسرم رو هم  پش...
19 شهريور 1390

کارهای آریان جونی

آریانی الان یه ماهی میشه که یادگرفتی دست بدی مثله یه مرد. 4-5 روزی هم میشه که دست میزنه.تا میگم دست دست شروع میکنی به دست زدن.  تو راه رفتن هم خیلی پیشرفت کردی.حالا دیگه خودت با علاقه بلند میشی و چند قدم میری بعد جهاردست و پا میری و دوباره بلند میشی و یه کمی راه میری. اما از دندون پنجم هنوز خبری نیست با اینکه خیلی وقته هی دندوناتو میخارونی هنوز تشریف نیاوردن بیرون.  کلا با هر نوع کلاه، کفش مشکل داری و نمی ذاری موهاتم شونه کنم.اگر احیانا بتونم شونه کنم سریع دست میزنی و موهاتو بهم میریزیش.ولی اگه برس یا شونه ببینی سریع میبری رو موهات که مثلا شونه کنی. از پله براحتی میری بالا. با هر اهنگی که بشنوی میرقصی الب...
16 شهريور 1390

مهساجون و الناجون

امروز غروب مهساجون(رفیق فابریک مامانی)میخواست تو رو ببینه اومد دنبالمون و باهم رفتیم موسسه پیش النا جون(رفیق مامانی) .النا که از عید تو رو ندیده بود کف کرد وقتی تو رو دید.هی میگفت نازی  .میگفت زهره من جای تو بودم روزی هزاربار خدا رو شکر میکردم که بچه به این خوشکلی بهم داده. می گفت چقدر توپولو شده .که بهش گفتم تازه بچم مریض شد آب شده و خیلی لاغر تر شده. در مجموع الناخانوم ما با دیدن تو حسابی هوس بچه زد به سرش.اونم از نوع پسر خوشکل(چون النا اصلا پسر دوست نداشت.)   
15 شهريور 1390

روزی که گذشت

امروز مادرجون سومین جلسه شیمی درمانی رو انجام داد و زیاد حالش خوب نبود. آریان هم مثله چند روز اخیر فقط اذیت کرد.آخه آریان این چند روزه دوباره مثله کوچیکیهاش شده و میگه یک ثانیه ازش جدا نشم. از این حرکات آریان هم لذت میبرم و هم خسته میشم.اخه مگه چقدر میشه تمام کارها رو یه دستی انجام داد در حالی که بچه هم تو بغل آدم باشه.اما از یه طرف از اینکه پسرکم تا این حد بهم وابسته است احساس میکنم اونم دوستم داره غرق شادی میشم. گاهی اوقات اینقدر اذیتم میکنه که میگم بچه می خواستم چیکار؟؟؟؟؟؟اما سریع پشیمون میشم و حاضر نیستم یه تار موی آریان رو با تمام دنیا عوض کنم. خداجونم نمیشد آریان یه کمی ساکت تر باشه و اینقدر رو مخم راه نره و نق نزنه. یا ح...
14 شهريور 1390

ائوووووو

ائوووووو ائوووووووووو ائوووووووووووووو  اگه گفتید اینا یعنی چی؟؟؟؟ یعنی آریان سخت مشغول صحبت با تلفنه    ...
12 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد